نامه ای به ایل
قشقایی
باتان اولدوز
                                                                                                            

نامه به ایل

 

سلام

یاش در گزلرم جاریست.

 نمی دانم از کجا شروع کنم اما دوست دارم با تمام وجودم سلام کنم.به ایلم٬به پدرانم٬به خسروها٬به شیهه های اسبهایمان٬به ناله ی قویونلار در دل قشلاق که برای رسیدن به قوزوی خود در چیق تمام کوهها را به صدا دراورده است٬سلام به اوشاقی  که از از مدرسه می اید و باید در کورسوی چراغ نفتی مشق هایش را بنویسد .سلام بر مادری که هنوز با گذشت ساعت ها از سر شب صدای یایوقش به گوش می رسد و باید فردا پا به پای مردان کوچ را یاری کند ٬سلام به بوی چرگ تازه که مادرم هنوز هم گاهی وقتا می پزد .          ایل من کدام سیل خروشان٬کدام آفت بی پایان این همه سلام را در خاطر من برجای گذاشت.. ایل من ٬ایل صداقت ها بود.راستی باخودمان چه کرده ایم.؟ کجاست ان پدران شجاعت ها؟چرا فرزندان تو همیشه در جواب به سوال اهل کجایی احساس تحقیر میکنی ٬؟چرا بعضی از نام تو فرار میکنند؟چرا بعضی علت نام فامیل و پسوند فامیلشون را نمی دادند؟ایل من می دانم که نمی توانی با نامه جوابم را بدهی اما می دانم که نامه ام را حتما می خوانی راستی ایل من هاردا سن بولاسوم؟در کدام قبرستانها باید قبر پدرم را بیابم؟اگر بر سر قبر پدران و مادرانت نمی ایم٬تعجب نکن .یا نمی دانم کجاست؟یا اصلا نمیشناسم؟یا خیلی از انها فاصله گرفته ام؟٬راستی از مجلس شورای ملی چه خبر؟از حاکمیت جنوب چه خبر؟انگلیس ان مکار و روباه حیله گر در برابر تو خم شد ولی من الان تو را پیدا نمی کنم٬دیگر بغضم ترکیده و یاش در گزلرم واقعا جارش شد٬ایل من به یاشم جواب بده.راستی حاکمیت فارس برای تو قطعی شده بود ٬؟باغ ارم؟راستی خاطرات باغ ارم را برام بفرست.اگر ان پدر خدایی٬جناب اقای بهمن بیگی نبودند ...؟ایشان که این سرنوشت را برای تو نمیخواست؟مردی که به عشق ایل از همه چیز گذشت از درس در آمریکا از زندگی مرفه تا برای ایل خدمت کند تا به ما یاد بدهد که می توانی مدرن فکر کنیِ و بیاندیشی اما هنوز هم رسم و آداب و رسوم گذشته خود را داشته باشی.ایل من دیگر تصویر اهنگ زیبای سحراوازی از ذهنم پاک شده است؟ایل من ما هم با تمدن رشد کرده ایم باورتان نمی شود تی لاروموز در تالار می گیریم.  به جای ساز و دهل از ارگ استفاده می کنیم . مردهایمان به جای رقص چوب بازی دارند بندری می رقصند.  تازه زنهامان بعضی ها لباس قشقایی نمی پوشند. ایل من  خیلی دلم  می خواست که تکیه به شانه هایتان می دادم و گریه می کردم.ر وای ایل من چه بگویم..... هر چه می خواهم ادامه بدهم اما نمی توانم .ایل من ٬من هم یکی مثل آنها شده ام کاش می توانستم کاری بکنم کاش ایل من کاش .... کاری که رضا خان نتوانست با قشقایی ها بکند خودمان کردیم .اری با دستهای خودمان تازه ما از قشقایی بودنمان خبر داریم ولی بعضی ها...      اگر دق کنم بمیرم رواست  ایل من  دوستتان دارم .تاری سن ساخلادسون منم الم. بعضی وقت ها احساس می کنم اجاقت کور است.

( تاری دان اسیرم که سنن ادون قالسون.)



نظرات شما عزیزان:

محمد نادری
ساعت18:13---16 آذر 1392
سلام کیشی

واقعا گزل یازمیشی

ایرگیم توده

ساق اُل سن

ساق اُل کشکولی

ساق اُل قشقایی
پاسخ:یاشا سیزلر که بیز نظر یولیریز .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

من از طایفه ی کشکولی بزرگ٬تیره ی دیزجانی .ایلم و به دنبال ان طایفه ام را دوست دارم و به انها افتخار می کنم.قشقایی بوده ام٬قشقایی هستم و قشقایی خواهم ماند.تحصیلات ابتدایی را در چادر عشایری گذرانده و به دنبال ان راهنمایی را در شبانه روزی شهید بهشتی شیراز و دبیرستان را در شبانه روزی شهدای عشایر کازرون در رشته ریاضی به اتمام رساندم.مقطع کارشناسی را در دانشگاه ازاد استهبان در رشته عمران گذرانده و هم اکنون در دانشگاه تحصیلات تکمیلی کرمان٬مقطع کارشناسی ارشد در گرایش مهندسی اب مشغول به تحصیل میباشم.این وبلاگ را به همراه دوستم٬محمد نادری کله لو از طایفه شش بلوکی ساخته و امید هست که ...
نويسندگان